(خلاصۀ جلسۀ نهم)
بازی دنیا
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 15 ذیالقعده 1437)
به اینجا رسیدیم که خیر، همان گرایش به آخرت و معنویت است؛ فضایی که اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس، در مملکت ما حاکم بود و همه، آن را دیدیم. اما امروز چنان غرق مشکلات شدهایم که از آن فضا فاصله گرفتهایم و دیگر نمیتوانیم آن را به جوانانمان انتقال دهیم. با اینکه معنویت، تنها راهی است که اعمال و اعتقاداتمان را به ثمر میرساند و آرامش حقیقی را در تمام مراتب مشکلات اقتصادی، سیاسی، بیماری و... بر جامعه حاکم میکند.
اگر به این آرامش نرسیم و نتوانیم در چالشهای مشکلات که ما را عصبی میکند، جایگاه معنوی خود را به دست آوریم، معلوم است اعتقاداتمان به کار نیامدهاند؛ و دنیاخواهی است که این آرامش را بر هم میزند. آنجاست که نه تنها در مشکلات بزرگ، بلکه حتی در حرم ائمه(علیهمالسلام) اگر کسی به ما تنه بزند، به هم میریزیم؛ با اینکه میدانیم قصد و غرضی نداشته است. اگر هم کسی بگوید بگذر، نمیتوانیم بپذیریم و فکر هم میکنیم طبیعی است که اینگونه باشیم! درحالیکه مشکلات دنیا، طبیعی و گذراست؛ ولی ما باور نداریم و نمیتوانیم بیخیالشان شویم. اصلاً این معارف برایمان غریبه است و همین نشان میدهد که از عالم معنا دور شدهایم، اگرچه نماز میخوانیم!
وجود و روح خدایی ما عین کمال و آرامش است و میتواند تمام موانع را از سر راه خود کنار بزند. اما کجاست این روح قوی در مشکلات و سختیها؟ حتی در میدان گناه، کجاست این روح تا ما را پاک نگه دارد؟ خیلی از ما مؤمنان، از دین فقط فروع را گرفتهایم؛ غافل از اینکه فروع اگر براساس تقوا و آخرتخواهی نباشد، پایه ندارد و لبۀ پرتگاه است. لذا نمازمان آرامش باطنی نمیآورد و نه خودمان آرامیم، نه میتوانیم به دیگران آرامش و انرژی مثبت دهیم. معلوم است که خدا را در نماز نمییابیم و استعانتش را گم کردهایم؛ وگرنه به اینجا نمیرسیدیم!
گفتیم دنیا شرّ نیست، اما خیر هم نیست؛ قشنگ است، اما به عنوان ابزار و بازیچه، نه هدف. مثل اسباببازی برای کودک که افکار و استعدادهای او را شکوفا میکند تا بزرگ شود. بازی برای کودک، بد نیست، لازم است؛ دنیا هم بد نیست، بلکه مقدمۀ خیر است و انسانی که با جسم به ناسوت آمده، به این مشغولیت و بازی (لهو و لعب) نیاز دارد تا روحانی شود. خطای ما فقط این است که بازی را هدف میگیریم و به جای اینکه استعدادهایمان را با آن به فعلیت برسانیم، تا آخر به همان اسباببازی مشغول میشویم و تنها، مدلش را عوض و پیشرفتهتر میکنیم.
البته نه تنها دنیا، بلکه عبادات ظاهری نیز برای این است که استعدادهای معنوی ما شکوفا شود؛ ولی ما هنوز به همین وسایل، دلخوشیم و دنبال معنویت نیستیم. لذا هنوز به اقبال و ادبار دنیا، شاد و غمگین میشویم؛ یعنی هنوز بچهایم و به حیات معنوی نرسیدهایم. حال آنکه فرصت ما همین دنیاست. آخرت، فردا نیست و ما با مردن به آخرت نمیرسیم؛ همه چیز، در حال است و ما همین جا باید وارد آخرت شویم.
پس حیات دنیا حیات است، اما ارزش مقطعی دارد، چون ماندگار نیست. اسباببازی برای بازی است و کودک تا بازی نکند، بزرگ نمیشود؛ اگرچه بازی او، سبب خراب شدن اسباببازی باشد. چون اگر با بازی هم خراب نشود، به هر حال به مرور زمان از بین میرود. کودکی که در بازی، خراب و آباد نکند، بزرگ که شد، هیچ کاری بلد نیست و فکرش قوی کار نمیکند. او تا خطخطی نکند، نمیتواند الفبا بنویسد و تا صداهای بیمعنی از خودش درنیاورد، نمیتواند حرف بزند.
دنیا هم برای ما همین است. ما به دنیا آمدهایم تا بزرگ شویم. پس آنچه را داریم، باید استفاده کنیم. اصلاً باید خرابی و فنای دنیا را ببینیم تا به آن، دل نبندیم. باید اینها خراب شود، تا آبادی آخرت را بیابیم. با همین بازیچۀ دنیاست که میتوانیم به حیات آخرت برسیم. اما اگر آن را از ترس خرابی و تمام شدن، برای خود نگه داریم، دلبستگیمان به آن بیشتر میشود. باید از این سفرۀ لهو و لعب، طوری استفاده کنیم که سفرۀ نورانی وجودمان برای آخرت باز شود.
البته ما همه میدانیم که دنیا بقا ندارد و هرچه به دست میآوریم و به آرزوهایمان میرسیم، همه بر باد میرود. اما باز برای دنیا تلاش میکنیم و فکر و وقت و انرژیمان را به پایش میریزیم. شب و روز در فکر و خیال دنیاییم و اشک و لبخندمان برای دنیاست. اگر کسی بپرسد: «چه خبر»، میگوییم: «سلامتی»؛ اما در دلمان خبری جز غصۀ مشکلات و نگرانی آینده نیست. اگر هم بهرۀ چندانی از دنیا نداشته باشیم، آرزو و حسرتِ داشتنش را داریم!
به فرمایش امام سجاد(علیهالسلام): "الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُصَدِّقِ بِدَارِ الْخُلُودِ وَ هُوَ يَعْمَلُ لِدَارِ الْغُرُورِ."[1]
شگفتا از کسی که آخرت و سرای ابدی را باور دارد، اما برای دنیا و سرای فریب کار میکند!
البته دانستیم که آخرت، بطن دنیاست و در مشکلات دنیا هم اگر عمق و حقیقتشان را ببینیم و حکم و حکمت خدا را دریابیم، درد دین و آخرت میشود که شیرین است؛ چون آخرت، عین بقا و زیبایی است. اما وقتی اقبال و ادبار دنیا برایمان فرق میکند، تا آنجا که در ادبار، وظایفمان را هم از یاد میبریم، معلوم است که برای خود دنیا ناراحت شدهایم.
امام سجاد(علیهالسلام) همچنین میفرمایند:
"الدُّنْيَا سِنَةٌ وَ الْآخِرَةُ يَقَظَةٌ وَ نَحْنُ بَيْنَهُمَا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ."[2]
دنیا خواب است و آخرت، بیداری؛ و ما بین این دو، در خوابهای آشفتهایم.
هرچه بلا و خوشی، و غم و شادی در دنیاست، خواب است و خوابهای پریشان، تعبیر ندارند. همین که بیدار شویم، تمام میشوند. ما به خوابهای بیمعنایی که هر شب میبینیم، اهمیت نمیدهیم و برنامۀ بیداریمان را بر اساس آنها تنظیم نمیکنیم؛ چون میدانیم ارزش و اساس ندارند و بافته و ساختۀ ذهن خودمان هستند. در دنیا هم هرچه میآید و میرود، اضغاث احلام است؛ واقعیت دارد، اما حقیقت ندارد؛ پس باید به وظیفهمان عمل کنیم و از آنها بگذریم. بخوریم، بخوابیم، بخریم، برای درمان سراغ پزشک برویم و در کل از همه چیز درست استفاده کنیم، اما توجه نداشته باشیم. حتی دقیق و منظم و بابرنامه باشیم و از شئون دنیایمان مراقبت کنیم؛ اما به عنوان خصلتی انسانی در مقابل خلقت خدا و موجودات هستی، نه به این عنوان که مال ما و وابسته به ما هستند و بدون آنها نمیتوانیم زندگی کنیم!
دنیا قشنگ است؛ اما اگر خیر میخواهیم، باید بدانیم که این قشنگی -تازه حلال و مباحش- قلیل است و خیر نیست. آب قلیل اگرچه پاک است، به راحتی ممکن است نجس شود. اما آب کر مثل دریا و اقیانوس، با هیچ نجاستی نجس نمیشود. پس چه عاقلانه است که قلیل را در کر بریزیم و دریایی شویم.
پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
"إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُعْطِي الدُّنْيَا عَلَى نِيَّةِ الْآخِرَةِ وَ لَايُعْطِي الْآخِرَةَ عَلَى نِيَّةِ الدُّنْيَا."[3]
همانا خدای تعالی دنیا را به نیت آخرت میدهد، اما آخرت را به نیت دنیا نمیدهد.
یعنی اگر آخرت را بخواهی، دنیا هم به دنبالت میآید و از سر و رویت میریزد، بی آنکه توجه داشته باشی و دلبستهاش شوی. تا آنجا که اگر هم دیگران از دنیای تو استفاده کنند، عین خیالت نیست؛ چون به آخرت، وصلی و به هر حال، بهره و سهمت را از دنیا میگیری. اما اگر نیتت دنیا باشد، هرچه بکوشی، بهرهای از آخرت نداری.
امام علی(علیهالسلام) نیز میفرماید:
"إِنَّكُمْ إِلَى الِاهْتِمَامِ بِمَا يَصْحَبُكُمْ إِلَى الْآخِرَةِ، أَحْوَجُ مِنْكُمْ إِلَى كُلِّ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنَ الدُّنْيَا."[4]
همانا شما به اهمیت دادن به آنچه در آخرت همنشین شماست، نیازمندترید تا آنچه از دنیا همراهتان است.
امروز در همه چیزِ دنیا، تنوعات غوغا میکند و ما میبینیم و دلمان میرود؛ میخواهیم همه را داشته باشیم. البته تنوعدوستی و کمال و بقا خواهی در ذات ماست؛ منتها نباید آن را در ماده، محدود کنیم. بدانیم فردا تنوع بینهایت است و خواه ناخواه در عالم تجلیات اسماء حسنای الهی قرار میگیریم. فردا تکتک حروف و آیات قرآن به ظهور درمیآیند و حقیقتشان آشکار میشود؛ اسرار هستی، همه برملا میگردد. ولی اگر امروز به دنیا چسبیده باشیم، نمیتوانیم از آن همه تنوع استفاده کنیم و آنوقت چگونه میخواهیم دوام آوریم و به نداشتن آن همه تنوعات زیبای وجودی قانع شویم؟ تازه امروز گذراست و تمامِ نداشتنها به پایان میرسد؛ اما فردا تمامشدنی نیست و باقی است.
پس بینهایتطلب باشیم، چون وجود، بینهایت است؛ و تنوعطلب باشیم، اما تلاشمان را برای رسیدن به تنوع آخرت به کار گیریم. یکی از مثالهای این نوع تنوع، تنوع در فهمها و حقایق هستی است. هر کتابی که مطالعه میکنیم، فهم و بیان نوی از هستی میدهد که با دیگری فرق دارد و در جای خود، زیباست.
حضرت علی(علیهالسلام) همچنین میفرماید:
"مَنِ ابْتَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ رَبِحَهُمَا و مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ خَسِرَهُمَا."[5]
هرکه آخرتش را به قیمت دنیایش بخرد، در هردو سود میکند و هرکه آخرتش را به دنیایش بفروشد، در هردو زیانکار است.
و این، کسی است که میگوید: «دو روز دنیا را خوش باش؛ برای آخرت، خدا رحیم و کریم است!»
"لَيْسَ عَلَى الْآخِرَةِ عِوَضٌ وَ لَيْسَتِ الدُّنْيَا لِلنَّفْسِ ثَمَنٌ."[6]
آخرت، هیچ عوض و بدلی ندارد و دنیا، بها و قیمت نفس نیست.
یعنی بهای عمر، انرژی، حبّ و بغض، و نگرانی و شادی شما دنیا نیست؛ خود را خرج آخرت کنید، نه دنیا. هرچه توجهتان به آخرت بیشتر باشد، کمتر دچار معصیت میشوید؛ برعکس هرچه به دنیا توجه کنید، وابستهتر میشوید و راحتتر گناه را میپذیرید.
"إِنَّكَ مَخْلُوقٌ لِلْآخِرَةِ فَاعْمَلْ لَهَا و إِنَّكَ لَنْ تُخْلَقَ لِلدُّنْيَا فَازْهَدْ فِيهَا وَ أَعْرِضْ عَنْهَا."[7]
همانا تو برای آخرت آفریده شدهای، پس برای آن عمل کن؛ و هرگز برای دنیا آفریده نشدهای، پس به آن رغبت نداشته باش و از آن روی گردان.
البته زهد و رویگردانی از دنیا، ترک دنیا و زمین و آسمان و هیچ چیز نداشتن نیست؛ بلکه داشتن بدون توجه و تعلق شخصی است که انسان را از دغدغهها و نگرانیهای بیمورد رها میکند.
[1]- بحارالأنوار، ج75، ص184.
[2]- مجموعة ورام(تنبيه الخواطر)، ج2، ص24.
[3]- مجموعة ورام(تنبيه الخواطر)، ج1، ص76.
[4]- غرر الحكم و درر الكلم، ص269.
[5]- غرر الحكم و درر الكلم، ص604.
[6]- غرر الحكم و درر الكلم، ص559.
[7]- غرر الحكم و درر الكلم، ص267
نظرات کاربران